×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

بوی گندم مال من هرچی که دارم مال تو

× ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تورا
×

آدرس وبلاگ من

dariushe-kabir.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/yahaghi

من عاشق شدن را بلد نیستم ، تو یادم بده عاشقت می شوم

در آن هنگام که دستان نسیمی سرد ز روی سنگفرش هر خیابان میبرد پوسیده برگی زرد

در این اندیشه می مانم اگر روزی بیافتم از دو چشمانت
 
کدامین باد خواهد برد تن زردو فروپاشیده من را؟؟؟
 
 
 
جام می و خون دل هریک به کسی دادند
 
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
 
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
 
کین شاهد بازاری تا روز پسین باشد
 
****************
 
تو به من خنديدي و نميدانستي من
 به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان
غرق اين پندارم
كه چرا
خانه كوچك ما سيب نداشت
 
 
پاسخ شعر بالا
 
 
من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم تو
به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي كه باغبان همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت : برو
چون نمي خواست به خاطر سپرد
گريه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض نگاه تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق اين پندارم
كه چه ميشد كه اگر
باغچه كوچك ما سيب نداشت 
 
 
 
 
 

گل به گل ، سنگ به سنگِ این دشت

یادگاران تو اند.

رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ

در تمام در و دشت

سوگواران تو اند.

در دلم آرزوی ماندنت می میرد

رفته ای اینک ، اما آیا

باز بر می گردی؟

چه تمنای محالی دارم

خنده ام می گیرد!

گاه می اندیشم ،

          خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟

          آن زمان که خبر مرگ مرا

         از کسی می شنوی ، روی ترا

کاشکی می دیدم .  

      شانه بالا زدنت را

                              بی قید

     و تکان دادن دستت

                            که مهم نیست زیاد

     و تکان دادن سر را که

                           _ عجب! عاقبت مرد؟

                                                 _ افسوس!

کاشکی می دیدم .  

من به خود می گویم:

                  "چه کسی باور کرد

                   جنگل جان مرا

                    آتش عشق تو خاکستر کرد"

من تمنا کردم

که تو با من باشی

تو به من گفتی هرگز ، هرگز

پاسخی سخت و درشت

و مرا  غصه این

                    هرگز

                               کشت.....

دفتر عمر مرا

دست ایام ورق ها زده است

قامتم خم شد و پشتم بشکست

در خیالم اما ،

همچنان روز نخست

تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق

دل من بردی و با دست تهی

منم آن عاشق بازنده هنوز

آتش عشق پس از مرک نگردد خاموش

گر که گورم بشکافند عیان می بینند ،

زیر خاکستر جسمم باقی است

                                       آتشی سرکش و سوزنده هنوز.....

 *********
 
 دراین دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال ما
همه از من گریزانند ، تو هم بگذر از این تنها
 
*********
 
به دنیایی که مردانش عصا از کور می دزدند
من ازخوشباوری آنجا محبت جستو جو کردم
 
*********
 
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
در آن هنگام که بندد دست نیلوفر
به پای سرو کوهی ، دام
گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم
تورا من چشم در راهم
 
*********
 وای،باران ؛
باران ؛
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دل تنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای،بارران
باران
پر مرغان نگاهم را شست...
**********

 در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشان تر از اندیشه من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطر آلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی،
از شط گیسوی مواج تو ،من
بوسه زن برسر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه،

همه عمر سفر می کردم

 

*********

 
ما دو تا ماهی بودیم
توی دریای کبود
خالی از اشکای شور
از غم بود و نبود
پولکامون رنگارنگ
روزامون خوب و قشنگ
آسمونمون یکی
خونمون یه قلوه سنگ
خندمون موجا رو تا ابرا میبرد
وقتی غمگین بودم اون غصه میخورد
تورای ماهیگیرا وا نمیشد
عاشقی تو دریا تنها نمیشد
خوابمون مثل صدف
پر مروارید نور
پر شد این قصه ما
توی دریاهای دور
همیشه تک میزدیم
به حبابای درشت
تا که مرغ ماهیخوار
اومد و جفتمو کشت
دلش آتیش بگیره
دل اون خونه خراب
دیگه نوبت منه
سایش افتاده رو آب
بعد ما نوبت جفتای دیگه س
روز مرگ زشت عشقای دیگه س
ای خدا کاری نکن یادش بره
که یه ماهی این پائین منتظره
نمیخوام تنها باشم
ماهی دریا باشم
دوست دارم که بعد از این
توی قصه ها باشم
 
شنبه 21 شهریور 1388 - 1:03:10 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 23 مرداد 1390   7:45:32 PM

خیلی زیاد بود اما خوندمش

آخرین مطالب


من عاشق شدن را بلد نیستم ، تو یادم بده عاشقت می شوم


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

4484 بازدید

1 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

4 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements